مريم، دانشآموز كلاس اول دبستان است. او ميگويد: بابا بزرگ من خوشتيپترين بابا بزرگ دنياست. او موهاي جو گندمي دارد. كفشهاي براق واكسزده و شلوار اتوكشيده مي پوشد كه هيچ وقت چروك نميشود. هيچ وقت بوي بد نميدهد و هميشه لباسهايش تميز است. او يك عطر خوشبو دارد كه وقتي بويش را ميشنوم ميفهمم كه بابا بزرگ آمده است.
سعيد هم مادر بزرگ خود را زيبا و دوست داشتني توصيف ميكند. او ميگويد: گرچه مادر بزرگ من به مادر بزرگهاي قصهها زياد شبيه نيست، اما خيلي دوستش دارم. او بيشتر شبيه مادرم است. اصلا احساس نميكنم او پير و ناتوان است. اين دانشآموز راهنمايي ميگويد: پدر بزرگم هميشه به من ميگويد: پدر جان اگر بزرگ شدي و قصد ازدواج داشتي يك زن بگير مثل مادر بزرگت. من هيچ وقت او را ژوليده و نامرتب نديدهام.
بابا بزرگ راست ميگويد. مادر بزرگ نميگذارد رنگ موهايش زشت شود و هميشه به خودش ميرسد. لباسهاي قشنگ ميپوشد و همانطور كه خانه را مرتب نگه ميدارد خودش هم مرتب است. او يك كارمند بازنشسته است و هميشه همينطور بوده و به اين روش عادت دارد. او زني بسيار دوست داشتني است.